سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات کودکی ساینا

یادش بخیر

این روزها یک حال و هوایی دارم. یاد پارسال این موقع افتادم  و دلم برای همه دوستان و همکارای خوبم تو اداره تنگ شده حسابی. پارسال یک ماه رمضون استثنایی بود. هم به خاطر وجود ساینا که این روزهاش تو هفته 23 بود. هم به خاطر محل کارم و همکارام. یادمه صبح ها یک ساعت دیرتر می رفتیم اداره. معمولا صبح ها مخصوصا تو ماه رمضون دکتر دیر می یومد و حتی اگه دیرم می رسیدم خودم در رو باز می کردم. البته آقای رشیدی هم کلید رو داشت برای مواقع اضطراری. البته اگرم دکتر زودتر می یومد هیچی نمی گفت. حتی یکبارم نشد بگه چرا دیر اومدی یا چرا زود می خوای بری. حتی با اشاره هم نمی گفت. یادمه دفتر دکتر خیلی گرم بود. اتاق خودش که تماما شیشه ای بود و ظهر به بعد که ...
4 مرداد 1391

روزشمار زندگی ماه هشتم

سلام دلبند مامان. عشق بابا ساینا جونم تو ماه هشتم چه کارایی یاد گرفته؟ 31 خرداد اولین بار از حالت خوابیده خودش نشست بدون کمک 8 تیر خنده موشی 8 تیر اولین باری که گفتی "بابا" ولی فقط یکبار گفتی 13 تیر دستتو گرفتی به روروئک و ایستادی 13 تیر لوبیا سبز و لوبیا سفید به سوپ شما اضافه شد. 14 تیر تاتی می کنی 15 تیر بابایی تولدت مبارک. 15 تیر شروع سایز 4 پوشک هاگیز 20 تیر عدس پلو با گوشت خوردی 21 تیر میز تلویزیون رو گرفتی و ایستادی البته دستت کاملا به تلویزیون می رسه. 24 تیر دومین باری که گفتی "بابا" 25 تیر فقط مامان می خوام 29 تیر 8 ماهگیت مبارک نفسم البته تو این ماه سرعت چهاردست و پا ...
4 مرداد 1391